شبا یه مسیر رو پیاده برمیگردم خونه.توی مسیرم پر هست از بچه های کوچیک که زباله جمع میکنن یا تا دیر وقت دست فروشی میکنن! انقد دیدنشون غم انگیز هست که مجبورم چشمم رو بچسبونم به نوک کفشم که نبینمشون و آهنگای چرت گوش بدم تا صداشونو نشنوم! لعنت به بی پولی که مجبورم میکنه پیاده برگردم و هربار عذاب بکشم با دیدن همزمان ماشین های خارجی جلوی بوتیک ها و دختر پسرای لش کرده و مشغول حال و حول و دختر پسرای کوچیکی که کارتن پیتزا جمع میکنن از جلوی فست فودای همیشه شلوغ حتا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Nathaniel استراتژی اقیانوس آبی وَ أَنَّ الرَّاحلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَه Holly بسم الله الرحمن الرحیم daneshyaar وبلاگی برای تمامی گیمر ها دانلود کتاب محشای قانون مجازات اسلامی ایرج گلدوزیان هواکش | هواکش صنعتي